پروردگارا !

پروردگارا !

من در کلبه ی حقیرانه ی خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری

من چون تویی دارم و تو چون خودی نداری.....

زندگی

زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست.

ریشه هم هرگز اسیر باد نیست.

زندگی چون پیچکی است انتهایش می رسد پیش خدا.

زندگی....

« منشور پرشيا »

من خويش را در مزاميرِ معرفت
تربيت كرده‌ام
من از پير و پيرارها پند‌ها گرفته‌ام
از اكنونِ خويش راضي و
از فردايِ نيامده نوميد نمي‌شوم.


هرگز از هيچ شكستي نهراسيده‌ام
و نه از پيروزي روزگار،در غرور،
چرا كه هر دو در اين جهانِ در گذر
در گذرند.

دَمي چون عقاب برآمدن
بِه از هزاره‌اي كه ماكيانِ خانه‌نشين!

بعضي از مردمان
مُردن را به ميدان دوست مي‌دارند
بعضي خوابِ هميشه را به خانه‌ي خويش.

همگان آزادند تا آخرين آوازِ خويش را انتخاي كنند
او كه زمستانِ برهنه را نشناسد
شكوهِ اردي بهشت را درك نخواهد كرد.